روزهای سختیه. نوشتن همه این معادلات پیچیده که روز و شب مجبورم بهشون فکر کنم و براشون جواب پیدا کنم،‌ انرژی و توان زیادی ازم میگیره. بارها و بارها، صدها دفعه، بی اغراق صدها دفعه، خالی کردم و دوباره روی پای خودم ایستادم. نمیدونم این امید بی انتها از کجا میاد که تا هنوز سر پا نگه‌م داشته، اما میدونم این امید، هرچند واهی، تنها چیزیه که من رو حفظ کرده. با اینکه ضربات زیادی خوردم و از اون آدم قبلی که بودم خیلی فاصله گرفتم،‌ ولی هنوز امید دارم که روزی میرسه که همه ظرفیت‌ها و استعدادها و توانایی‌های روحی و عاطفی و عقلی و تجربی‌م بهم کمک میکنه که همه شون رو جبران کنم.

این بین، بزرگ‌ترین انگیزه‌م عشقیه که در دل دارم و سال‌ها و سال‌ها نگه‌ش داشتم تا به کسی لیاقتش رو داره و لیاقتش رو دارم، ابراز کنم.

چه چیزها توی این دل هست که هنوز برای کسی رو نکردم. خوش به حال من که تو رو دارم. خوش به حال تو که منو داری. خوش به حال ما که همو داریم. اگرچه هنوز نه تویی هست،‌ نه منی. کجایی؟ کجایی؟

کجاست آنکه مرا و دل مرا بلد است...

+ تاريخ دوشنبه دهم بهمن ۱۴۰۱ساعت 10:15 نويسنده جوادآقا |

اگرچه بر دل من کوهی از غم و درد است

کسی که می‌برد این بار را شبانه، تویی...

+ تاريخ یکشنبه دوم بهمن ۱۴۰۱ساعت 4:16 نويسنده جوادآقا |

چه بگویم؟ نگفته هم پیداست

غم این دل مگر یکی و دوتاست؟...

+ تاريخ پنجشنبه بیست و دوم دی ۱۴۰۱ساعت 2:58 نويسنده جوادآقا |

 

چیزی برای افتخار کردن داشته باشید.

چیزی هرچند نه چندان بزرگ، اما قابل افتخار، اما عمیق، اما زیبا.

 

 

 

 

 

+ تاريخ یکشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۹ساعت 15:48 نويسنده جوادآقا |

 


قربون اون چشای پرستاره
پیاده‌ها رو هم ببین، سواره!

می‌دونم این که قابل تو نیستم
کجا تو و کجا یه هیچ‌کاره

دنیا زمستون شده سرتاسرش
زمستونم با تو برام بهاره

چی میشه یک شب روبروم بشینی
همین‌جا! واقعی! نه استعاره

هیچّی نگم، فقط تو رو ببینم
خیره بشم به گوش و گوشواره

بهارخانوم! نچّایی! خیلی سرده
چرا نشستی تو حیاط دوباره؟!

پنجره‌ها بوی تو رو میارن
چه ساده باشن و چه شیش جداره

دو خط نوشتم که بگم دل من
تنگته خیلی، خیلی بی‌قراره

چی میشه یک شب... مگه امشب چشه؟!
بیرون بزن از پُشِ ابرا، آره

درسته که بدم، سیاهم، شبم
شبم، ولی شبی که ماهو داره...

 

 

و شعر می تواند مرا خوب کند، خوب تر کند، امیدوار کند، جان دهد. من گنج دارم! من گنج دارم!

 

 

 

+ تاريخ دوشنبه هشتم دی ۱۳۹۹ساعت 1:11 نويسنده جوادآقا |

Ðe$igNÊR: M0zHgAN